دلتنگی

ساخت وبلاگ
بهانه برای نوشتن بسیار است و فرصت اندک. ترک عادت روزانه‌نویسی هم مزید بر علت. هرچند که دوست داشتم بیشتر می‌نوشتم و‌ ثبت می‌کردم. روزهای سختی از آخرین نوشته تا همین امروز بر ما گذشته و‌ می‌گذرد. با این دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maajan1 بازدید : 30 تاريخ : شنبه 24 اسفند 1398 ساعت: 8:22

من سال‌های زیادی در انتظار بودم. نه در انتظار کسی، در انتظار چیزی که معنی واقعی دوستی، خانواده و جمع است. من این جمعی که پریشانی و ناراحتی‌ام را به راحتی و بدون نیاز به کلمه می‌فهمد، دلش برای آشوب و ک دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maajan1 بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:49

چند ساعتی می‌شود که از من دور شده‌ای. از آغوشم که به دور نگرانی‌هایت تنگ می‌شد. از دست‌هایم که سرت را به سینه می‌فشردند. از دیدگانم که از تماشایت سیر نمی‌شدند. حالا که آرام یا شاید هم ناآرام به خواب ر دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maajan1 بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:49

چند دقیقه پیش از هم خداحافظی کردیم؛ بعد از اولین مکالمه تلفنی طولانی‌مان.  یک ساعت پشت تلفن صحبت کردیم و انگار تمام این ساعت به اندازه چند دقیقه کوتاه گذشت. و در عوض یک هفته از آخرین روزی که کنارم بود دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maajan1 بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:49

نه اینکه فرصت نوشتن نداشته باشم راستش عادتش از سرم افتاده است. اتفاقات خوب و بد کم نیفتاده‌اند و بهانه نوشتن هم داشته‌ام اما انگار هزار سال است از این‌جا دورم. با وجود یکی دو تا یادداشت باز هم احساس م دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maajan1 بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:49

همین چند روز پیش بود که از شرایط گله داشتم و قرارم با آدمی به هم خورده بود یا درواقع او زده بود زیر همه چیز. خیلی بی‌انگیزه و اتفاقی رزومه‌‌ام را برای کسی فرستادم و همان روز قرار مصاحبه گذاشتند و همان دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maajan1 بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:49

‏می‌خواستم ببوسمت، روی پنجه‌ پاهایم بلند شدم که به تو برسم. تنها یک خواب کوتاه بود اما این تصویر به صورتی کاملا واضح در خاطرم مانده است؛ پاشنه‌های برهنه‌ا‌م که از روی زمین بلند شده و دستانم که دور گردنت حلقه گشته بود. می‌خواستم ببوسمت و چه مهربان بودی در خواب. انگار که مشتاق بودی، پریشانم بودی، می‌خواستی‌ام. چه مهربان بودی عزیزدل.

دلتنگی...
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maajan1 بازدید : 54 تاريخ : يکشنبه 1 ارديبهشت 1398 ساعت: 21:50

یادم نمی‌رود که اسفند سال نود و هفت به تنهایی داشتم با مرگ عزیزی کنار می‌آمدم. یادم نمی‌رود که تنهایی را با گوشت و خون و استخوان حس می‌کردم. یادم نمی‌رود که دلتنگی نفسم را بریده بود. یادم نمی‌رود که ف دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maajan1 بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 1 ارديبهشت 1398 ساعت: 21:50

کلمه بده. به من کلمه بده ای دوست تا دق نگیرم. به من کلمه بده ای یار. ای دورترین نزدیک‌. ای عزیزترین غایب. ای غریب‌ترین آشنا. ای عدوترین محب‌. ای همراه‌ترین. به من کلمه بده. به من پناه بده. حرف‌های تو دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maajan1 بازدید : 46 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 12:48

باید این تجربه‌های عزیز را در خاطر نگه دارم. باید یادم بماند که نزدیک بودن به تو تا چه اندازه می‌تواند مرا سر شوق آورد. این چند روز رخوت تعطیلات مرا اسیر خودش کرده بود یک بار آن تماس تلفنی نیم ساعته و دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maajan1 بازدید : 42 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 12:48